اصل توحید بر چه اساسی استوار است ؟حوت ۲۴, ۱۳۹۴

بر فرض که قائل بوجود خداوند شویم ، چرا باید معتقد باشیم که خدا یکی است ؟ و چرا نباید خدایان متعدد وجود داشته باشد ؟ و اساسا اصل توحید که اولین اصل از اصول دین است بر چه اساسی استوار است ؟ .

جواب

قبل از بیان جواب لازم است چند مقدمه بعرض رسانیده شود .

۱- توحید و یکی بودن و یکتا بودن خداوند متعال بعنوان یک اصل مسلم و غیر قابل انکار در تمام ادیان الهی مطرح شده و می شود ؛ همه انبیاء عظام الهی علیهم السلام همین اصل را بعنوان اصل اول و اساس دین معرفی کرده اند و اینکه در بعضی از نوشته ها گفته شده یا می شود که بین تمام ادیان ابراهیمی اصل مشترک است به معنای نفی آن از ادیان پیش از حضرت ابراهیم علیه السلام نیست زیرا که از نظر ما همه ادیان الهی دارای یک ریشه و اساس هستند و چنانکه خداوند در قرآن میفرماید: “ إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ  “دین در نزد خداوند فقط اسلام است ” بیانگر همین نکته میباشد و آیات متعددی در قرآن کریم این مطلب را ثابت میکند از جمله این آیه مبارکه است که خداوند سبحان میفرماید : “ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ  ” ما نوح را به سوى قومش فرستادیم; او به آنان گفت: «اى قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودى جز او براى شما نیست! (و اگر غیر او را عبادت کنید،) من بر شما از عذاب روز بزرگى می‏ترسم! ” و پر واضح است که حضرت نوح علیه السلام هزاران سال قبل از حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است .

۲- توحیدی که ما به آن معتقدیم شامل معانی زیر میشود .

الف : هیچ موجودی جز ذات واجب الوجود ، نمیتواند واجب الوجوب بالذات باشد و توحید در این معنی عبارت است از اختصاص وجوب وجود به ذات مقدس خداوند متعال .

ب : خداوند متعال بسیط است و هیچ ترکیبی اعم از ترکیب از اجزاء بالفعل و بالقوه و ترکیب از ماهیت و وجود در او راه ندارد .

ج : صفات خداوند متعال عین ذات اوست نه زائد بر ذات و هیچ گونه مغایرتی بین ذات و صفات وجود ندارد .

د : خداوند در خالقیت و ربوبیت و رازقیت و تدبیر شریکی برای خودش ندارد و هم چنین در فاعلیت و مؤثر بودن ، زیرا که تنها مؤثر و فاعل حقیقی ذات اقدس او میباشد و بس .

۳- مراد از کلمه واحد در ( خداوند واحد است) و حدت عددیه یا نوعیه یا صنفیه یا قومیه یا جنسیه نیست ، و حدت عددیه یعنی اینکه در مقابل دو و سه و چهار قرار بگیرد مانند عدد یک یا واحد که پیش از دو و سه و …. ذکر میشود ، و وحدت نوعیه یعنی اینکه انسان نوع واحد و اسپ نوع واحد و شتر نوع واحد است ، و وحدت صنفیه یعنی اینکه خیاطها یک صنف و نجارها صنف دیگر میباشند ، و وحدت قومیه یعنی اینکه ایرانیها غیر از افغانها و افغانها غیر از عربها میباشند ، و وحدت جنسیه یعنی اینکه حیوانات دارای جنس واحد و ملائکه دارای جنس واحد میباشند به این معنی که همه در عدد یا در نوع یا در صنف یا در قومیت یا در جنسیت خود وحدت دارند ، بلکه مراد از کلمه واحد که به عنوان یکی از اوصاف خداوند متعال بکار برده میشود اینست که خداوند از جمیع جهات واحد و بی مثال است و برای او شبه و نظیر و مثل و مانندی تصور نمیشود نه دومی دارد و نه در نوع و صنف و قومیت و جنسیت با کسی شریک بلکه او واحد است به وحدت حقه حقیقه و همانطور که قرآن کریم میفرماید : ” لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ هیچ چیز همانند او نیست ” به این معنی که او با هیچ چیزی قابل قیاس نیست و بهیچ عنوان نمیتوان برای او مثل و مانندی تصور کرد .

احد نیز به همین معنائی که در بالا ذکر شد اطلاق میگردد یعنی وقتی گفته میشود خداوند احد است ، وحدانیت او نه عددی و نه نوعی و نه از اقسام دیگر است بلکه او از جمیع جهات بی مثال است .

اینک پس ازبیان مقدمات فوق میپردازیم ببیان استدلال برای اثبات توحید و همانطور که مشخص است اثبات توحید پس از اثبات اصل ذات است که در پاسخ به شبهه اول تا حدودی برای اثبات ذات استدلال نمودیم .

الف : فرض کنیم که جسمى در همه ابعادش (طول ، عرض و ارتفاع ) تا بى نهایت بزرگ شود آیا مى توانیم در کنار آن ، یک جسم دیگر هم فرض کنیم که آن هم از هر طرف تا بى نهایت ادامه داشته باشد؟ نه ، چون همان جسم فرضى اوّل ، همه فضاى فرضى را پر مى کند و دیگر جایى براى جسم دیگر، چه محدود و چه نامحدود باقی نمی گذارد ، اکنون این بى انتهایى را درباره موجودى تصور کنید که جسم نیست و در تمام جهاتى که براى وجود فرض مى شود، بى نهایت باشد. آیا مى توان از چنین موجودى (دو تا یا چند تا) فرض کرد؟ نه ، زیرا در فرض دوتا بودن هر یک از آنها باید غیر از دیگرى باشد بنابراین ، دست کم هر یک از آنها (نهایتى ) براى دیگرى است و به این ترتیب ، هیچ یک از آنها بى نهایت نیست و چون وجود خداوند از هر نظر نامحدود است ، دوگانگى بردار نیست و تعدّد نمى پذیرد.

ب : قـوانـیـنى که بر جهان حکومت مى کند، چنان عمومى و کلّى است که با آزمایشى ناچیز در گوشه اى از جهان ، مى توان قـانونى عـمومى و کلى بـه دسـت آورد. براى مثال ، قانون جاذبه بر کلّ جهان مادّه حکومت مى کند. در تمام جهان هستى ، آثار یگانگى و نظام واحد به چشم مى خورد، پس آفریننده آن نیز واحد است .

امام صادق علیه السلام در حدیثى ، این دلیل را بیان مى فرماید:” فـَلَمـّا رَاَیـْنـَا الْخَلْقَ مُنْتَظِماً وَالْفُلْکَ جارِیاً وَاخْتِلافَ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، دَلَّ صِحَّهُ الاَْمْرِ وَالتَّدْبیرِ وَائْتِلافُ الاَْمْرِ عَلى اَنَّ الْمُدَبِّرَ واحِدٌ  چـون درمـى یـابیم که جهان آفرینش منظم است ، کشتى بر روى دریا حرکت مى کند وشب و روز و خورشید و ماه پى در پى مى آیند، این درستى و تدبیر و هماهنگى امور، ما را به این حقیقت هدایت مى کند، که مدبّر جهان یکى است و نمی تواند دوتا باشد و گرنه امکان نداشت نظم جهان واحد باشد” .

ج : هماهنگى و وحدت پیام و هدف پـیـامـبـران الهـى است که دلالت مى کند بر این که همه آن ها از سوى خدایى یگانه مبعوث شده اند. امیر مؤ منان ، على علیه السلام، در نامه اى به امام حسن علیه السلام از این حقیقت سخن گفته است : ” وَاعـْلَمْ یـا بـُنـَىَّ اِنَّهُ لَوْ کـانَ لِرَبِّکَ شَریکٌ لاََتَتْکَ رُسُلُهُ وَ لَرَاءَیْتَ آثارَ مُلْکِهِ وَ سُلْطانِهِ وَ لَعـَرَفـْتَ اَفـْعـالَهُ وَ صـِفـاتـِهِ وَ لکـِنَّهُ اِلهٌ واحـِدٌ کـَمـا وَصـَفَ نـَفـْسـَهُ لا یـُضـادُّهُ فـى مـُلْکـِهِ اَحَد ” بدان اى فرزندم ! اگر براى پروردگار تو شریکى بود، بى گمان ، پیامبرانى از سویش مـى آمـدنـد و آثـار قـدرت و سـلطـنـت او را مـى دیـدى و افعال و صفات او را مى شناختى ، ولى او خدایى یگانه است ؛ چنان که خود را وصف نموده و در فرمانروایى ، کسى برابرش نیست .

و اگر جهان هستی دارای دو خالق و دو مدبر بود حتماً مدبر و خالق دوم هم بیکار نمی نشست بلکه تشریع قوانین میکرد و پیامبرانی از ناحیه خود ارسال مینمود و چون چنین نیست پس نتیجه میگیریم که خالق هستی واحد است .

د : خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید : ” لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا  اگر در آسمان و زمین، جز «الله‏» خدایان دیگرى بود، فاسد می‏شدند (و نظام جهان به هم می‏خورد)! .

توضیح این استدلال قرانی به این بیان است که معلول واحد علت واحد میخواهد و امکان ندارد که دو معلول از یک علت و یا یک معلول از دو علت بوجود آمده باشد (با ذکر این نکته که کلام ما در علت تامه است نه در اجزاء یک علت چون گاهی ممکن است علت مرکب باشد اما در همان صورت هم هیچ یک اجزاء بدون ترکیب با دیگر اجزاء نمیتواند علیت داشته باشد) و به اصطلاح فلسفی توارد علتین بر معلول واحد محال است و اگر دو علت تصور شود باید دو معلول نیز تصور گردد .

بنا بر این اگر در جهان دو یا چند خدا تصور شود حتما باید یکی بتمام ذاتش متباین با دیگری باشد تا دوئیت تصور گردد و وقتی از نظر ذات متباین بودند از نظر تدبیر نیز متباین خواهند شد و تدبیر یکی غیر از تدبیر دیگری خواهد بود و در این صورت بر معلول واحد که جهان هستی باشد دو یا بیشتر تدبیرهای متباین توارد خواهند کرد و توارد دو یا چند علت بر معلول واحد سبب فساد و تباهی آن معلول خواهد شد چون هرکدام نظم جداگانه ای را اقتضاء میکند ولی جهان دارای نظم واحد است پس ناظم واحد دارد و نه بیشتر .