جستجوی استفتائات
جستجو در عنوان
جستجو در متن
جستجو در نظرات
جستجو در چکیده
جستجو در نوشته ها
جستجو در صفحات
Search in groups
Search in users
Search in forums
فیلتر با نوع نوشته
انتخاب دسته بندی
انتخاب دسته بندی دسته بندی استفتائات
مسائل عمومی
سوالات تخصصی فقه و اصول
احکام نماز
احکام نکاح یا ازذواج و زناشویی
احکام نذر و عهد و قسم خوردن
احکام عزاداری
احکام طهارت
احکام روزه
احکام حج
احکام جعاله
احکام ارث
احکام اخلاقی
{ "homeurl": "https://hojjat.org/fa/", "resultstype": "vertical", "resultsposition": "hover", "itemscount": 3, "imagewidth": 70, "imageheight": 70, "resultitemheight": "auto", "showauthor": 1, "showdate": 1, "showdescription": 1, "charcount": 3, "noresultstext": "چیزی یافت نشد", "didyoumeantext": "آیا منظور شما این است:", "defaultImage": "https://hojjat.org/fa/wp-content/plugins/ajax-search-pro/img/default.jpg", "highlight": 0, "highlightwholewords": 0, "openToBlank": 0, "scrollToResults": 0, "resultareaclickable": 1, "autocomplete": { "enabled": 1, "googleOnly": 0, "lang": "fa" }, "triggerontype": 1, "triggeronclick": 1, "triggeronreturn": 1, "triggerOnFacetChange": 0, "overridewpdefault": 0, "redirectonclick": 0, "redirectClickTo": "results_page", "redirect_on_enter": 0, "redirectEnterTo": "results_page", "redirect_url": "?s={phrase}", "more_redirect_url": "?s={phrase}", "settingsimagepos": "left", "settingsVisible": 0, "hresultanimation": "bounceIn", "vresultanimation": "rollIn", "hresulthidedesc": "1", "prescontainerheight": "400px", "pshowsubtitle": "0", "pshowdesc": "1", "closeOnDocClick": 1, "iifNoImage": "description", "iiRows": 2, "iitemsWidth": 200, "iitemsHeight": 200, "iishowOverlay": 1, "iiblurOverlay": 1, "iihideContent": 1, "iianimation": "bounceIn", "analytics": 0, "analyticsString": "", "aapl": { "on_click": 0, "on_magnifier": 0, "on_enter": 0, "on_typing": 0 }, "compact": { "enabled": 0, "width": "100%", "closeOnMagnifier": 1, "closeOnDocument": 0, "position": "static" } }
نماز خواندن با دست باز

آیه که در مورد دستباز در نماز در قرآن کریم امده با ترجمه بیان نمایید و حدیث/آیه که درمورد دست بستن امده هم بیان نمایید. ممنون

باسمه تعالی در قرآن کریم اصل وجوب نماز بیان شده و به چزئیات آن پرداخته نشده است بلکه این مورد و امثال آن از سنت استفاده می شود و در این راستا نوشتاری را که از قبل در این زمینه آماده شده ارائه می شود . دست باز یا دست بسته مؤلف سید محسن حجت اقوال و انظار علمای اهل سنت عبد الکریم بن محمد رافعی از فقهای شافعی مذهب میگوید : « سنت آنست که نماز گذار بعد از فارغ شدن از تکبیرة الاحرام ، دست راست را بر دست چپ بگذارد ، بخلاف مالک در یکی از دو روایتی که از او نقل شده است که گفته : دستها را باز بگذارد ( بعد میگوید ) دلیل ما روایتی است که از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که آن حضرت فرمود : « ثلاثة من سنن المرسلين ، تعجيل الفطر و تأخير السحور و وضع اليمنی علی اليسری فی الصلاة » " سه چیز از سنتهای انبیاء علیهم السلام است ، زود افطار نمودن و دیر سحری خوردن و گذاشتن دست راست بر دست چپ در حال نماز " (بعد میگوید) مستحب است بگیرد دست چپ را به این صورت با کف دست راست از پشت دست چپ و مقداری از مفصل و بند دست و مقداری از ساعد دست چپ بخلاف ابی حنیفه که گفته : " بگذارد کف دست راست را بر پشت دست چپ بدون آنکه با دست راست دست چپ را بگیرد " (بعد میگوید) دلیل ما روایت وائل است که گفته : " پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از گفتن تکبیر گرفت بادست راست از دست چپ " و هم چنین روایت شده که " گذاشت دست راست را بر مقداری از مفصل و ساعد " و مخیر است نماز گذار که انگشتان را در عرض مفصل باز نگه دارد یا بطرف ساعد بگیرد (بعد میگوید) دستها را به همان شکل که گفته شد زیر سینه و بالای ناف بگذارد بخلاف ابو حنیفه که گفته : " زیر ناف گذاشته شود " و از احمد بن حنبل نیز روایتی نقل شده است » (1) . می بینید که این فقیه نامدار اهل سنت فقط در نظر دارد هرطور که هست مذهب و روش خودش را اثبات کند و روی همین لحاظ دلیل های مخالفین را از مالک و ابوحنیفه و احمد بن حنبل نقل نمیکند و آن دلیل ها را از نظر سند و دلالت مورد بررسی قرار نمیدهد ، بلکه دلیلهای خودش را نیز از حیث سند و دلالت بررسی نمیکند ، دنبال فحص و تجسس از معارض خبر و اثبات صحت و سقم آن نیز نمیباشد ، تنها کاری که میکند اینست که میگوید : سنت همین است که ما انجام میدهیم و بر آن مستقر شده ایم ، اما دیگران چه میگویند و آیا کار آنها خلاف سنت است و به چه دلیل ساکت شده و چیزی نمیگوید . ابواسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف شیرازی یکی دیگر از فقهای نامدار شافعی مذهب میگوید : « مستحب است نماز گذار پس از فارغ شدن از تکبیرة الاحرام ، دست راست را بر قسمتی از پشت دست چپ و قسمتی از مفصل و بند دست بگذارد و مستحب آنست که دستها را زیر سینه بگذارد ، زیرا از وائل نقل شده که " دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستها را بر سینه گذاشته بود " » (2) . محی الدین بن شرف نووی در شرح گفتار فوق میگوید : « سنت آنست که نماز گذار بعد از گفتن تکبیر دست راست را بر دست چپ بگذارد و بگیرد با دست راست از بند دست چپ بطوریکه بعضی از دست راستش بر پشت دست چپ و قسمتی بر مفصل و بعضی بر ساعد قرار بگیرد و قفال گفته : " مخیر است انگشتان دست راست را بر اطراف مفصل بگیرد یا بطرف ساعد بگذارد " (بعد میگوید) و بگذارد دستها را زیر سینه و بالای ناف و این قول صحیح و منصوص است و از ابو اسحاق مروزی نقل شده که زیر ناف بگذارد ( بعد فرعی را در بیان مذاهب علما عنوان میکند و میگوید ) اصل گذاشتن دست راست را بر دست چپ که گفتیم مستحب است نقل شده از علی بن ابی طالب و ابوهریره و عائشه و عده دیگری از صحابه و سعید بن جبیر و نخعی و ابو مجلد و عده دیگری از تابعین و سفیان ثوری و ابو حنیفه و اصحاب او وابوثور و داود و بیشتر علما و ترمذی گفته : " این چنین عمل کرده اند اهل علم از صحابه و تابعین و کسانی که بعد از آنها آمده اند " و ابن منذر از عبدالله بن زبیر و حسن بصری و نخعی حکایت نموده که " نماز گذار دستها را باز بگذارد و یکی را بر دیگری قرار ندهد " و هم چنین حکایت نموده این قول را از قاضی ابو الطیب از ابن سیرین ، و لیث بن سعد گفته : " نماز گذار مختار است بین گذاشتن دست بر دست یا باز گذاشتن دستها " و ابن عبد الحکم از مالک نقل کرده است بستن دستها را و ابن قاسم از مالک نقل کرده است باز گذاشتن دستها را و این قول مشهور تر است ، چنانکه امروز جمیع اهل مغرب از مالکیها بیشتر شان چنین میکنند و روایت میکنند از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که آنحضرت برای مسئ تعلیم نماز کرد و نفرمود که دست راست را بر دست چپ بگذارد (بعد میگوید) اما اصحاب ما یعنی شافعیه استدلال میکنند بروایت ابی حازم از سهل بن سعد که گفته : " مردم امر شده اند دست راست را در حال نماز بر ساعد دست چپ بگذارند " و ابوحازم گفته : " من از این کلمه ( مردم امر شده اند ) جز استناد به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیزی دیگری نمی فهمم " (بعد میگوید ) در مذهب مـا یعنی شافعیه مستحب آنست کــه دستها بالای ناف و زیر سینه گذاشته شود و این مطلب را سعید بن جبیر و داود نیــز گفته اند ، اما ابو حنیفه و ثوری و اسحاق گفته اند : " باید زیر ناف گذاشته شود " و از اصحاب ما ابو اسحاق مروزی نیز این چنین فتوا داده است و ابن منذر از ابوهریره و نخعی و ابی مجلز نیز چنین نقل کرده است ، و از علی علیه السلام دو روایت نقل شده یکی آنکه سنت در گذاشتن دستها بر بالای ناف است و دیگری آنکه سنت بر گذاشتن در زیر ناف است و از احمد بن حنبل سه روایت نقل شده است که سومی عبارت از مختار بودن مکلف بین دو صورت است » (3) . از مجموع گفتار مصنف و شارح مهذب و هم چنین مؤلف فتح العزیز که گفتار او قبلا نقل شد استفاده میشود که گذاشتن دست راست بر دست چپ بالا یا زیر ناف از سنن مستحبه است . البته استحباب نیز مثل وجوب و دیگر احکام شرعی نیاز به دلیل معتبر دارد و این دو فقیه نامدار اهل سنت و شافعی مذهب ، ضمن آنکه دلیل معتبر و مورد قبول برای همه در رابطه با فتوای خود ذکر نکردند ، از مخالفین خود تنها به نقل فتوا و نظر اکتفا نموده و دلیلهای آنها را نقل و بررسی نکردند . مالک بن انس رئیس مذهب مالکی نیز میگوید : « در رابطه با گذاشتن دست راست بر دست چپ در حال خواندن نماز واجب چیزی نمیدانم ، اما در نمازهای مستحب اگر بخاطر آسایش و راحتی نماز گذار دست راست را بر چپ بگذارد اشکالی ندارد » (4) . از این گفتار معلوم میشود که گذاشتن دست بر دست درحال نماز حتی مستحب هم نیست بلکه یک عمل مباح و جایز است که ترک و فعل آن مساوی میباشد ، بلکه این گفته او (در نماز های واجب چیزی نمیدانم ) میرساند که گذاشتن دست بر دست درحال نماز واجب حرام و بدعت است ، زیرا عبادات با تمام اجزاء و شرایط توقیفی میباشد به این معنی که کسی حق ندارد بدون دلیل یا با دلیل های خود پسندانه و غیر مستند به قرآن و سنت چیزی به آن بیافزاید یا از آن کم کند . ابوبکر بن سعود کاشانی فقیه حنفی مذهب میگوید : « نماز گذار بعد از فراغ از تکبیرة الاحرام دست راست خود را بردست چپ خود بگذارد (و در تفصیل این مطلب میگوید) کلام در چهار موضع است . 1- اصل گذاشتن یک دست بر دست دیگر . 2- وقت گذاشتن دست راست بر دست چپ . 3- محل گذاشتن دست راست بر دست چپ . 4- کیفیت و چگونگی گذاشتن دست بر دست . (بعد میگوید) اما موضع اول ، پس عموم علما گفته اند که سنت گذاشتن دست راست بر دست چپ است ، ولی مالک گفته که سنت باز گذاشتن دستها است و دلیل او اینست که باز گذاشتن دستها برای بدن مشقت دارد و بستن دستها برای استراحت است ، و بر این مطلب دلالت دارد آنچه از ابراهیم نخعی نقل شده است که " مسلمانان اینکار را میکردند از ترس آنکه خون در یکجا که سر انگشتان باشد جمع نشود ، زیرا که آنان نماز را طولانی میخواندند و چون از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که " افضل الاعمال احمزها بهترین عملها مشکلترین عملهاست " پس سنت در بازگذاشتن دست است نه بسته کردن آن " ( بعد میگوید) اما دلیل ما بر سنت بودن بستن دستها حدیث منقول از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود : " سه چیز از سنتهای انبیاء است ، عجله در افطار و تأخیر انداختن سحری و گرفتن دست چپ با دست راست در نماز " و در روایت دیگری آمده است " گذاشتن دست راست بر دست چپ در زیر ناف " . (بعد میگوید) اما موضع دوم پس وقت آن بعد از فارغ شدن از تکبیرة الاحرام میباشد چنانکه از ظاهر روایت استفاده میشود و لکن از محمد (بن حسن شیبانی )در نوادر نقل شده است که دستها را در موقع حمد و ثنا باز بگذارد و بعد از آن ببندد ، البته بنا بر اینکه وضع و بستن دستها سنت در حال قیامی باشد که دارای قرار است (مثل قیام در حال قرائت حمد و سوره نه قیام بعد از رکوع و قبل از سجود) چنانکه ظاهر مذهب چنین است و از محمد (بن حسن شیبانی) نقل میکند که بستن دستها سنت قرائت است نه قیام و لذا علما اجماع دارند بر سنت نبودن آن در قیام بعد از رکوع و قبل از سجود زیرا که آن قیام نه قرار دارد و نه قرائت ، و جواب صحیح از این مطلب ظاهر روایت منقول از از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود : " ما پیامبران امر شده ایم که دست راست را بر دست چپ بگذاریم در حال نماز " و در این روایت فرقی بین حالی و حالی ذکر نشده است پس به عموم خود باقی است مگر مواردی که با دلیل از تحت این عموم خارج شده باشد و دیگر دلیل اینست که چون قیام از ارکان است و نماز خدمت و تعظیم و بندگی برای خداوند میباشد ، گذاشتن دست بر دست در این حالت بالنسبة به باز بودن دستها بیشتر و بهتر مفید تعظیم است . (بعد میگوید) اما موضع سوم پس محل گذاشتن دستها برای مردان زیر ناف و برای زنان سینه است ، اما شافعی گفته : " محل گذاشتن برای مرد و زن سینه میباشد " و استدلال نموده به آیه مبارکه " فصل لربک وانحر " و نحر عبارت از سینه میباشد و از علی علیه السلام نیز این چنین در تفسیر آیه فوق نقل شده است . (بعد میگوید) دلیل ما روایتی است که از پیامبر بزرگوار اسلام نقل شده است که سه چیز از سنن انبیاء میباشد و از جمله آنها گذاشتن دست بر دست در حال نماز و زیر ناف است و اما آیه مبارکه که قبلا ذکر شد پس معنای آن خواندن نماز عید و کشتن شتر است و باید اینطور تأویل کنیم ، زیرا که با این تأویل نحر که کشتن شتر باشد عطف میشود به نماز که غیر از نحر است چنانکه مقتضای عطف نیز دو چیز بودن و از هم جدا بودن معطوف و معطوف علیه است ، در حالیکه اگر مراد گذاشتن دستها در سینه باشد ، گذاشتن دستها از افعال نماز است و جزء اجزاء حساب میشود و لازم می آید که عطف جزء بر کل باشد و چون بین جزء و کل دوئیت و مغایرتی وجود ندارد عطف یکی بر دیگری غلط خواهد بود و یا لااقل احتمال میرود که مراد از نحر ، کشتن شتر باشد و با آمدن احتمال استدلال باطل میشود ، علاوه بر آنچه گفته شد از علی علیه السلام و ابوهریره نقل شده است که سنت گذاشتن دست راست بر دست چپ و زیر ناف است پس آنچه در رابطه با آیه فوق الذکر نقل شده تفسیر آن نیست . (بعد میگوید) اما موضع چهارم که عبارت از چگونه گذاشتن دستها باشد پس از ظاهر روایت چیزی استفاده نمیشود و لذا در رابطه با آن اختلاف شده است ، بعضی گفته اند کف دست راست را بر پشت دست چپ بگذارد و بعضی گفته اند که بر ذراع چپ بگذارد و از بعضی نقل شده است که بر مفصل دست چپ گذاشته شود و در کتاب نوادر اختلافی بین ابویوسف و محمد(بن حسن شیبانی که هردو از شاگردان ابو حنیفه میباشند) نقل شده است که بنا بر قول ابویوسف نماز گذار بادست راست خود بگیرد مفصل و بند دست چپ را و بنا بفتوای محمد بگذارد دست راست را بر دست چپ ، و فقیه هندوانی ابوجعفر گفته : " گفتار ابویوسف درست تر است زیرا که با گرفتن گذاشتن هم صدق میکند " » (5) . حتما خوانندگان عزیز و محترم توجه دارند که در گفتار طولانی این فقیه حنفی مذهب نیز هیچ گونه نقد و بررسی نسبت به سایر مذاهب اهل سنت صورت نگرفته است و به تعارض بین روایات توجه نشده است و دلیل تقدیم طائفه ای از روایات بر طائفه دیگر بیان نگردیده است بلکه فقط تنها آنچه مطابق فتوای مذهب احناف است آنهم با اضطراب و پراگندگی عجیبی برشته تحریر در آمده و بعنوان سنت برسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده شده است . علاوه بر آنکه موارد زیادی در گفتار او مبتنی بر قاعده و اصل مسلمی نشده است ، خود استناد به سنت در مسئله بسته کردن دست ها مورد سؤال است که چگونه میتوان این قضیه را جزء سنت به حساب آورد درحالیکه هم در اصل آن و هم در جای گذاشتن آن و هم در کیفیت آن و هم در وقت آن این همه اختلاف وجود دارد ، و ادله کسانی که مخالف نظر این فقیه حنفی مذهب هستند سنت را در کیفیت دیگری میبینند ، و از همه مهمتر هم استدلال ها ضعیف است و هم جوابها ، بعنوان مثال کسانی برای گذاشتن دستها بر بالای ناف و روی سینه به آیه مبارکه فصل لربک و انحر استدلال نمودند و خواستند بگویند که مراد از نحر سینه هست در حالیکه هرگز در آیه مبارکه مراد از نحر سینه نیست بلکه بالای سینه و نزدیک به حلقوم است و در حیوانات عبارت از محل گذاشتن قلاده میباشد و بهمین لحاظ نحوه کشتن شتر را نحر میگویند زیرا که کارد را به آخر گردن و بالای سینه او و در حفره ای که قرار دارد فرو میکنند ، و اگر کسی بخواهد به این آیه استدلال کند بر بستن دستها و گذاشتن آنها روی هم در حال نماز باید حکم کند که نماز گذار دستهایش را بالای سینه و نزدیک حلقومش بگذارد نه بالای ناف یا روی سینه . چنانکه جواب مؤلف بدایع الصنایع از این استدلال به نبودن تغایر و دوئیت بین معطوف و معطوف علیه از جهت اینکه یکی کل و دیگری جزء است ، نیز جوابی مبتنی بر اصل مسلم و مورد قبول نیست و بلکه دلیل بر خلافش وجود دارد ، زیرا اولا در عطف لازم نیست تغایر حقیقی بین معطوف و معطوف علیه وجود داشته باشد بلکه تغایر اعتباری هم کافی است و شکی نیست که بین عام و خاص و مطلق و مقید و جزء و کل یا جزئی و کلی تغایر اعتباری وجود دارد و ثانیا خداوند متعال در سوره مبارکه عصر خاص را بر عام یا جزء را بر کل عطف نموده است زیرا میفرماید : " الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر " و واضح است که عمل صالح جزء ایمان است اما به ایمان عطف شده است و هم چنین توصیه به حق و توصیه به صبر از اعمال صالحه بحساب می آیند و در عین عطف به عمل صالح شده اند ، دلیل صحت عطف هم کفایت تغایر اعتباری است پس لزوم وجود تغایر حقیقی بین معطوف و معطوف علیه بلا دلیل است . عبدالله بن ابی قدامه از فقهای حنبلی مذهب میگوید : « اما وضع و گذاشتن دست راست بر دست چپ در نماز بنا بر قول کثیری از اهل علم از سنتهای نماز است ، و از علی علیه السلام و ابوهریره و نخعی و ابومجلز و سعید بن جبیر و ثوری و شافعی و اصحاب رأی نقل شده است . اما ابن منذر از مالک بن انس نقل کرده که سنت باز گذاشتن دستها است و ظاهر مذهب او چنانکه پیروانش عمل میکنند باز گذاشتن دست است و از ابن زبیر و حسن نیز باز گذاشتن دستها روایت شده است . (بعد میگوید) دلیل ما روایت قبیصة بن هلب از پدرش میباشد که گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امامت کرد ما را در نماز و گرفت دست چپ را با دست راست . این روایت را ترمذی نقل و صحت آنرا تأیید کرده است و گفته : " اهل علم از اصحاب و تابعین به این حدیث عمل نموده اند " . و ابوحازم از سهل بن سعد روایت کرده که مردم امر شده اند به گذاشتن دست راست بر ذراع دست چپ در حال نماز و ابوحازم گفته : " گمان نمیکنم که سهل بن سعد از غیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده باشد " . هم چنین بخاری از ابن مسعود روایت نموده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از کنار او گذشت و او در حال نماز دست چپ را بر دست راست گذاشته بود ، پس دست راست او را بر دست چپش گذاشت . (و در دو صفحه بعد میگوید) روایات در موضع و محل گذاشتن دستها مختلف است ، از احمد بن حنبل نقل شده که گفته : " دستها روی هم و زیر ناف گذاشته شود " ، و از علی علیه السلام و ابوهریره و ابو مجلز و نخعی و ثوری و اسحاق نیز چنین روایت شده است ، زیرا از علی علیه السلام روایت شده که " سنت گذاشتن دست راست بر دست چپ است در زیر ناف " و این روایت را احمد بن حنبل و داود نقل نموده اند و مراد از سنت ، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است زیرا قول اصحاب این چنین بود چنانکه نقل کردیم ، و باز از احمد بن حنبل نقل شده است که "سنت گذاشتن دستها بالای ناف است " و این قول سعید بن جبیر و شافعی میباشد بدلیل روایت وائل بن حجر که گفته " دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که نماز میخواند و دستها را یکی بر دیگر و بر سینه گذاشته بود " و باز از احمد نقل شده که " نماز گذار مختار است بین اینکه دستها را بالای ناف بگذارد یا زیر ناف ، زیرا که هر دو صورت روایت شده است " » (6) . این فقیه حنبلی مذهب نیز چون دیگر هم فکران خود حتی برای اثبات مذهب خود نیز استدلال متین و محکمی ارائه نداده است و سنت بودن رأی خویش را مبتنی بر دلیل قویی ننموده است ، زیرا حکم به سنت بودن عملی قبل از بررسی تمام انظار و اقوال و رد ادلۀ مخالفین بهیچ وجه ممکن نخواهد بود . ابن حزم اندلسی فقیه ظاهری از اهل سنت میگوید : « مستحب است که نماز گذار دست راست خود را بر پشت دست چپ خود در حال نماز و مواقع وقوف بگذارد وبعنوان دلیل روایت وائل بن حجر را نقل میکند که گفته : " دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که بعد از گفتن تکبیرة الاحرام دست راست را بر دست چپ گذاشت " و هم چنین حدیث ابن مسعود را نقل میکند که گفته : " من نماز میخواندم و دست چپم را بر روی دست راستم گذاشته بودم ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا در آن حال دید و دست راستم را بر دست چپم گذاشت " و از علی علیه السلام روایت میکند که آنحضرت وقتی قیامش طولانی میشد با دست راست زراع چپش را میگرفت و از انس نقل میکند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : " سه چیز از اخلاق نبوت است و سوم گذاشتن دست بر دست در زیر ناف است " » (7) . اگر کسی کمترین آشنائی را با علوم اسلامی داشته باشد یقینا این استفاده و استنتاج را فقه نامگذاری نمیکند و چنین مستنبطی را فقیه نمیگوید ، زیرا با این همه اضطراب و اختلاف آراء و انظار قطع پیدا نمودن به اینکه فقط فتوای خود این شخص مطابق سنت است بدون آنکه دیگر انظار وآراء مورد بررسی قرار گیرد کار نا پسند و بر خلاف موازین علمی میباشد . روايات اهل سنت پس از نقل اقوال علمای مذاهب اربعه و مذهب ظاهری از اهل سنت ، می پردازیم بنقل روایاتی که در کتب روائی اهل سنت آمده است . بخاری از ابو حازم از سهل بن سعد نقل میکند " ‏كان الناس يؤمرون ‏ ‏أن يضع الرجل اليد اليمنى على ذراعه اليسرى في الصلاة قال ‏ ‏أبو حازم ‏ ‏لا أعلمه إلا ينمي ذلك إلى النبي ‏ ‏صلى الله عليه وسلم " مردم امر شده اند که مرد در حال نماز دست راست را بر ذراع دست چپ بگذارد و ابوحازم گفته : گمان نمیکنم که سهل بن سعد از غیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این مطلب را نقل نموده باشد " (8) . مسلم بابی را تحت عنوان گذاشتن دست راست بر چپ در حال نماز بعد از تکبیرة الاحرام زیر سینه وبالای ناف ، عنوان نموده و فقط یک روایت نقل میکند که بهیچ وجه با آنچه در عنوان باب آمده است موافقت ندارد . او از وائل بن حجر نقل میکند که : " ‏أنه رأى النبي ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏رفع يديه حين دخل في الصلاة كبر ‏ ‏وصف ‏ ‏همام ‏ ‏حيال أذنيه ‏ ‏ثم التحف بثوبه ثم وضع يده اليمنى على اليسرى فلما أراد أن يركع أخرج يديه من الثوب ثم رفعهما ثم كبر فركع فلما قال ‏ ‏سمع الله لمن حمده رفع يديه فلما سجد سجد بين كفيه ‏ " او پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیده است که بعد از تکبیر و بالا بردن دستها تا نزدیک گوشها ، دست راستش را بر دست چپش گذاشته است ......" (9) . درحالیکه عنوان باب این چنین است (‏باب ‏ ‏وضع يده اليمنى على اليسرى بعد تكبيرة الإحرام تحت صدره فوق سرته ووضعهما في السجود على الأرض حذو منكبيه ‏ ) و در خود روایت از گذاشتن دستها بر بالای ناف و زیر سینه اثری دیده نمیشود . ترمذی از قبیصة بن هلب از پدرش روایت میکند که گفته : " ‏كان رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏يؤمنا فيأخذ شماله بيمينه " رسول خدا صلی سلم امامت کرد ما را در نماز و گرفت دست چپ خود را با دست راست " (10) . بعد میگوید : " در این باب از وائل بن حجر و غطیف بن حارث و ابن عباس وابن مسعود و سهل بن سعد نیز نقل شده است (و بعد از تحسین حدیث هلب و اینکه اصحاب و تابعین به آن عمل کرده اند میگوید ) اصحاب و تابعین و بعد از آنها علما نظر شان بر این مستقر شده است که مرد در نماز دست راست را بر دست چپ بگذارد ، پس بعضی نظر داده اند که بالای ناف باشد و بعضی گفته اند که زیر ناف باشد و هرکدام باشد صحیح است " . اگر سنت گذاشتن بر بالای ناف است پس گذاشتن زیر ناف خلاف سنت است و اگر سنت گذاشتن زیر ناف است پس گذاشتن بالای ناف خلاف سنت است و در عبادات هرچه خلاف سنت باشد بدعت است و هربدعتی ضلالت و هر ضلالتی در آتش است . نسائی نیز حدیث وائل بن حجر را این چنین روایت میکند که : " ‏قال قلت لأنظرن إلى صلاة رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏كيف ‏ ‏يصلي فنظرت إليه ‏ ‏فقام فكبر ورفع يديه حتى ‏ ‏حاذتا ‏ ‏بأذنيه ثم وضع يده اليمنى على كفه اليسرى ‏ ‏والرسغ ‏ ‏والساعد فلما أراد أن يركع رفع يديه مثلها قال ووضع يديه على ركبتيه ثم لما رفع رأسه رفع يديه مثلها ثم سجد فجعل كفيه ‏ ‏بحذاء ‏ ‏أذنيه ثم قعد وافترش رجله اليسرى ووضع كفه اليسرى على فخذه وركبته اليسرى وجعل ‏ ‏حد ‏ ‏مرفقه الأيمن على فخذه اليمنى ثم قبض اثنتين من أصابعه وحلق حلقة ثم رفع إصبعه فرأيته يحركها يدعو بها ‏" نگاه میکردم ببینم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چگونه نماز میخواند ، پس دیدم که آنحضرت ایستاده شد و تکبیر گفت و دستها را تا نزدیکی گوشها بالا برد و بعد از آن دست راست را بر پشت دست چپ و قسمتی از بند و قسمتی از ساعد گذاشت ..... " (11) . ابوداود نیز از زرعة بن عبدالرحمن روایت میکند که گفته : " از ابن زبیر شنیدم که ‏ وضع اليد على اليد من السنة گذاشتن دست بر دست از سنت است " . و از ابن مسعود نقل میکند که گفته : " ‏أنه كان ‏ ‏يصلي فوضع يده اليسرى على اليمنى فرآه النبي ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏فوضع يده اليمنى على اليسرى " او در حال نماز دست چپش را بر دست راستش گذاشته بود پس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را در آن حال دیده و دست راستش را بر دست چپش گذاشت " . و از علی علیه السلام نقل میکند که : " ‏من السنة وضع الكف على الكف في الصلاة تحت السرة " گذاشتن دست بر دست در حال نماز از سنت است " . و از ابن جریر ضبی نقل میکند که گفته : " رأيت ‏ ‏عليا ‏ ‏رضي الله عنه ‏يمسك شماله بيمينه على ‏ ‏الرسغ ‏ ‏فوق السرة " علی علیه السلام را دیدم که در حال نماز مفصل دست چپش را با دست راست گرفته بود و بالای ناف گذاشته بود " . هم چنین میگوید : " از سعید بن جبیر نیز نقل شده است که موضع گذاشتن دستها بالای ناف است اما ابومجلز گفته محل گذاشتن زیر ناف میباشد و از ابو هریره نیز نقل شده است اما قوی نیست " . و از ابووائل نقل میکند که گفته : " ‏أخذ الأكف على الأكف في الصلاة تحت السرة " گرفتن دست با دست در نماز زیر ناف است " . و میگوید : " احمد بن حنبل تضعیف میکرد عبدالرحمان بن اسحاق کوفی را که از راویان خبر فوق است " . و از طاوس نقل میکند که : " ‏كان رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏يضع يده اليمنى على يده اليسرى ثم يشد بينهما على صدره وهو في الصلاة " رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حال نماز دست راست را بر دست چپ میگذاشت و بعد آنها را محکم به سینه می چسپانید " (12) . ابن ماجه از قبیصة بن هلب از پدرش نقل میکند که : " ‏كان النبي ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏يؤمنا فيأخذ شماله بيمينه " پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ما امامت کرد و دست چپش را با دست راست گرفت " . و از وائل بن حجر روایت میکند که : " ‏رأيت النبي ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏يصلي فأخذ شماله بيمينه " دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که نماز میخواند و دست چپش را با دست راستش گرفته بود " . و از عبد الله بن مسعود نقل میکند که : " ‏مر ‏ ‏بي النبي ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏وأنا واضع يدي اليسرى على اليمنى فأخذ بيدي اليمنى فوضعها على اليسرى " پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا در حال نماز دید و من دست چپم بر دست راستم بود ، آنحضرت دست راستم را بر دست چپم گذاشت " (13) . امام مالک بن انس از ابی مخارق بصری روایت میکند که گفته : " ‏من كلام النبوة ‏ ‏إذا لم تستحي فافعل ما شئت ووضع اليدين إحداهما على الأخرى في الصلاة يضع اليمنى على اليسرى وتعجيل الفطر ‏ ‏والاستيناء ‏ ‏بالسحور " از گفتار نبوت است که اگر حیا نداری هرچه میخواهی انجام بده ، ویکی از دستها را بر دیگری در حال نماز بگذار ، دست راست را بر چپ و در افطار عجله کن و سحر را به تأخیر انداز " . و از سهل بن سعد نقل میکند که : " ‏كان الناس يؤمرون ‏ ‏أن يضع الرجل اليد اليمنى على ذراعه اليسرى في الصلاة " مردم امر شده اند که مرد دست راست را بر ذراع دست چپ در حال نماز بگذارد " و ابو حازم که راوی خبر است گفته : " مراد سهل از کلمه (امر شده اند) امر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است " (14) . این در حالی است که خود امام مالک طبق روایت مشهور از او و عمل مالکیها که مذهب خود را به او منتهی میکنند ، سنت را در باز بودن دستها در نماز (وخصوصا) در نماز های واجب میداند چنانکه گذشت . دارمی نیز از عبدالجبار بن وائل از پدرش نقل میکند که : " ‏رأيت رسول الله ‏ ‏صلى الله عليه وسلم ‏ ‏يضع يده اليمنى على اليسرى قريبا من ‏ ‏الرسغ " دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حال نماز که گذاشته بود دست راست را بر دست چپ نزدیک مفصل و بند دست چپ " (15) . آيا ميتوان به اين روايات عمل کرد ما روایات وارده در کتب معتبره اهل سنت را بطور جدا جدا نقل نمودیم با اینکه همه آن روایات در یکی دو روایت خلاصه میشود ، تا خوانندگان عزیز متوجه شوند که در متن این روایات (صرف نظر از سند آنها) چه اندازه اضطراب وجود دارد ، مثلا همین روایت وائل بن حجر که در اکثر قریب به اتفاق کتب روائی اهل سنت نقل شده است را مشاهده کنید ، متوجه میشوید که در یکجا میگوید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست راست را بر پشت دست چپ و قسمتی از مفصل و ساعد گذاشت ( سنن نسائی ) و در جای دیگر میگوید که فقط دست راست را بر دست چپ گذاشت ( صحیح مسلم ) و در جای دیگر روایت شده که دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حال نماز و دست چپش را با دست راستش گرفته بود ( سنن ابن ماجه ) و در جای دیگر روایت شده که دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را موقع نماز خواندن درحالیکه دست راست را بر دست چپ نزدیک مفصل گذاشته بود . آیا کسی که واقعا فقیه باشد میتواند به این روایت با این همه اضطراب ، استناد نموده و فتوا بر بستن دستها بدهد ؟ . بهتر آنست که اشکال روایات فوق را از کتاب یکی از فقها و دانشمندان اهل سنت بخوانیم . علاء الدین ماردینی فقیه حنفی مذهب در شرحی که بر سنن کبرای بیهقی دارد و در باب گذاشتن دست راست بر دست چپ میگوید : « بیهقی حدیثی را از هلب نقل نموده و گفته اسم او یزید بن قنافه است ، در حالیکه اسم او یزید بن عدی بن قنافه میباشد چنانکه در کتاب استیعاب و اطراف مزی و غیر این دو کتاب آمده است و بعد از آن حدیث ابن عمر را نقل کرده است که ما پیامبران علیهم السلام به سه چیز امر شده ایم . (بعد میگوید) بیهقی گفته است : " این حدیث را فقط عبد المجید نقل نموده و او شناخته شده به طلحة بن عمرو است و در حدیث قوی نمی باشد ............." . (بعد میگوید) حدیث را ابن حبان در صحیح خود از حدیث ابن وهب از عمر بن حارث از عطا از ابن عباس نقل میکند . (بعد میگوید) بیهقی گفته : " لکن صحیح از محمد بن ابان انصاری از عائشه است که گفته سه چیز از نبوت است و حدیث را با سند ذکر میکند " . (بعد میگوید) ذهبی صاحب کتاب میزان الاعتدال این محمد نام را ذکر نموده و روایت را نیز از او نقل کرده است و از بخاری حکایت کرده که سماع و شنیدن محمد از عائشه برایش قبول نداشته است . (بعد میگوید) بیهقی این حدیث را از غزوان بن جریر از پدرش از علی علیه السلام نقل کرده و گفته سند حدیث حسن و نیکو است . اما صاحب میزان (ذهبی) گفته : " جریر بن غزوان شناخته شده نیست " . در دو صفحه بعد و در باب گذاشتن دستها بر سینه در حال نماز میگوید : " بیهقی حدیث محمد بن حجر حضرمی را از عبد الجبار بن وائل از پدرش از مادرش از وائل نقل نموده است " . (بعد میگوید) محمد بن حجر بن عبد الجبار بن وائل از عموی خودش سعید نقل نموده و او راوی مناکیر است ( یعنی روایاتیکه صدور آنها انکار شده است ) و ذهبی در رابطه با او گفته است : " و ام عبد الجبار که همان ام یحی باشد شناخته شده نیست ، نه حال او را کسی میداند و نه اسم او را " . (بعد میگوید) بیهقی گفته : " روایت را مؤمل بن اسماعیل از ثوری از عاصم بن کلیب نقل کرده است " . (و در اشکال بر این قول میگوید) گفته شده که مؤمل کتابهای خود را دفن کرده بود و از حفظ حدیث نقل میکرد و به همین جهت هم خطاء و اشتباه زیاد میکرد چنانکه صاحب(تهذیب ال)کمال در باره او چنین گفته است و در میزان (الاعتدال) آمده است که بخاری او را منکر الحدیث خوانده و ابو حاتم گفته : " او زیاد خطا میکرد " و ابو ذرعه گفته که : " در حدیث او اشتباه زیاد است " . (بعد میگوید) بیهقی از علی علیه السلام در تفسیر آیه مبارکه فصل لربک وانحر نقل کرده است که " معنی آن گذاشتن دست راست بر وشط دست چپ و بعد گذاشتن هردو بر سینه است " . (و در مقام اشکال بر حدیث میگوید) این حدیث در باب قبل از این باب گذشت و در سند و متن آن اضطراب وجود دارد . (بعد میگوید) بیهقی روایتی را از روح بن مسیب از عمرو بن مالک النکری از ابی الجوزاء از ابن عباس نقل نموده است که معنای آیه فوق الذکر گذاشتن دست راست بر دست چپ و نزدیک نحر است . (در اشکال بر این روایت نیز میگوید) ابن عدی در رابطه با روح چنین گفته که : " او روایت نموده از ثابت و یزید رقاشی احادیثی را که غیر محفوظ بوده " و ابن حبان گفته که : " او احادیث ساختگی و موضوعات را روایت نموده است و روایت از او جایز نیست " هم چنین ابن گفته : " عمرو النکری منکر الحدیث است ، او حدیث را از ثقات میدزدیده است " و ابویعلی موصلی او را تضعیف نموده است » . و دریکی دو صفحه بعد ، مطلبی را از بیهقی نقل نموده و مورد انتقاد قرار میدهد و در آخر باب هم فقط بذکر یکی دو حدیث از ابو هریره و انس بدون توجه به متن یا سند آن و یا وجود معارض و لا اقل احتمال آن و بدون آنکه نظری بدهد ، اکتفاء نموده و گفتارش را ختم میکند (16) . نتيجه چه خواهد بود ؟ ما آنچه را که فقهای اهل سنت گفته بودند نقل کردیم و روایات را نیز از کتب معتبره آنها با ذکر مدرک نوشتیم و اشکال فقیه حنفی علاء الدین ماردینی را نیز متذکر شدیم و اینک نتیجه گیری را به عهده خود خوانندگان عزیز واگذار مینمائیم . زیرا درک اینکه سنت چیست ؟ از بین این همه مطالب پراگنده و مضطرب محال است ، خصوصا که در اجزاء عبادات مثل اصل آن و در وجوب یا مستحب بودن کل یا جزء باید دلیل محکم و قوی و بدون اشکال داشت ، تا چیزی از پیش خود بر آن نیفزائیم زیرا عبادات توقیفیه هستند به این معنی که تمام و کمال باید از ناحیه شرع مقدس گرفته شده باشد . پس اگر سنت بستن دستها باشد ، مالک و مالکی ها اهل سنت نیستند و اگر سنت باز گذاشتن دستها باشد احناف و شافعیها و حنبلیها و پیشوایان مذهبی آنان اهل سنت نخواهند بود و اگر سنت گذاشتن دستها بالای ناف و نزدیک سینه است ، ابوحنیفه و حنفیها اهل سنت گفته نمیشوند و اگر سنت گذاشتن دستها زیر ناف باشد شافعی و پیروانش اهل سنت نخواهند بود و اگر سنت گذاشتن دست راست بر بازوی دست چپ است (چنانکه از وهابیها مشهود است) پس دیگران که چنین نمیکنند تارک سنت هستند و اگر قضیه بر عکس هست پس آنان بدعت در دین آورده اند و بر خلاف سنت قدم بر داشته اند ، در حالیکه همه خود را اهل سنت مینامند و پیروان مذهبی از این مذاهب نیز دیگر پیروان مذاهب اربعه را اهل سنت میخوانند و آیا سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مراد است یا سنت دیگران که اگر مراد سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد حتما آن بزرگوار یک قسم و با یک سنت مشخص نماز خوانده است ، نه چند قسم و با شکلهای مختلف . خلاصه مطلب اینکه معلوم نیست کاری را که پیامبر بزرگ اسلام در تمام نماز ها و در برابر دیدگان صدها و گاهی هزار ها انسان انجام داده است چرا این اندازه گنگ و مبهم باشد ؟ . آیا راویان این روایات و اصحاب وتابعین و دیگران هیچ وقت اندیشه نکرده اند که چه میگویند و چه را به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت میدهند ؟ . آیا خود همین اختلاف در اخبار و روایات و معلوم نبودن کیفیت و محل وضع و حتی معلوم نبودن اصل وضع و گذاشتن دست بر دست خود دلیل روشنی بر عدم سنت بودن اینکار (بستن دستها) نیست ؟ . آیا مسلمانی که میخواهد مطابق نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز بخواند و طبق فرمان آنحضرت که فرمود : " صلوا کما رأيتمونی اصلی نماز بخوانید آنچنانکه من خواندم " خودش را کاملا به سنت آن بزرگوار وفق دهد ، با دیدن این همه اقوال و روایات که هیچ کدام با دیگری سر سازش ندارد حیران و سرگردان نمیشود ؟ . آخر این قضیه یک قضیه جزئی یا کاری که یکی دو بار در طول عمر با برکت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اتفاق افتاده باشد نیست ، بلکه در تمام دوران پس از بعثت در مکه و مدینه در جنگ و صلح در شب و روز در مسجد و خانه ، همه دیده اند که آنحضرت چگونه نماز خوانده است . مسلماً یا پیامبر دست باز نماز خوانده است یا دست بسته و در صورت دوم یا دست ها را بالای ناف گذاشته است یا زیر ناف و بر فرض بالای ناف یا دست راست را بر پشت دست چپ گذاشته است یا بر مفصل آن و یا بر ذراع آن ، نه اینکه هیچ کدام معلوم نباشد و هرمذهبی سخنی بگوید . همانطوریکه مسلمانان با تمام فرقه ها و مذهبهای مختلفشان در تعداد نماز های واجب و تعداد رکعتهای واجب با هم اختلاف ندارند چون اختلاف در آن جا ندارد برای آنکه با تواتر نقل شده است و مسلمانان صدر اول به بعد از خودشان منتقل کرده اند ، باید در رابطه با کارهای هم که در نماز صورت میگیرد اختلاف وجود نداشته باشد ، زیرا نماز و کیفیت آن چیزی نبوده که از دید مردم مخفی بماند و فقط عده محدودی کیفیت را ببینند آنهم از زوایای مختلف و به دیگران نقل کنند . باز اگر این اختلاف در رابطه با لفظ حدیثی بود یعنی سنت قولی ممکن بود توجیه شود که بعضی دور بوده اند و بعضی از کلمات را نشنیده اند یا قبل از تمام شدن سخن مجلس را ترک گفته اند ، یا اینکه احتمال داده شود که آنبزرگوار در دو مقطع زمانی و در دو مجلس مختلف کلامی گفته باشد که هردو نقل شده و یکی مبین یا مقید یا مخصص دیگری باشد و لکن در فعلی که هر روز پنچ نوبت در برابر دیدگان مسلمانان صورت میگرفته است معنی ندارد که اختلاف شود و یکی بگوید من دیدم که دستهای خود را در حال نماز بر سینه گذاشته بود و دیگری بگوید که من دیدم دستهای خود را در حال نماز بالای ناف گذاشته بود و سومی بگوید که من دیدم دستهای خود را در حال نماز روی هم و زیر ناف گذاشته بود ، بلکه عجیب تر اینست که همانطوریکه متوجه شدید از یک راوی دوقسم روایت شده است و تعجب اینجاست که هردو هم پذیرفته شده است و بر طبق هر دو فتوا صادر شده است بدون آنکه علت تمسک به یک روایت و ترک مخالف آن روشن شده باشد . برای توضیح بیشتر گفتار فقیه بزرگوار شیعه حضرت آیت الله العظمی خوئی قدس سره الشریف را نقل مینمائیم . ایشان میفرمایند : « بر کسی پوشیده نیست که عمل گذاشتن دست بر دست در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معهود و مرسوم نبوده است ، اگر چه بعضی از روایات مرویه در کتب روائی اهل سنت حاکی از انجام این عمل توسط شخص پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میباشد ، اما آن روایات کلاً نادرست و خالی از صحت است ، زیرا اگر آنچه در آن روایات آمده است درست بود شیوع پیدا میکرد و برای همه حتی برای اطفال هم ظاهر میگردید و چون دیگر افعال نماز از قضایای متواتره بحساب می آمد ، و چگونه ممکن است مثل چنین عملی که ظاهر و آشکار بوده و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم به آن (طبق ادعای مثبتین) عمل میکرده است مخفی بماند . در این صورت معنی ندارد که عده از مسلمانها بیایند و از امامان بزرگوار علیهم السلام در رابطه با این عمل سؤال کنند و آنان نیز جواب بدهند که گذاشتن دست بر دست در حال نماز از افعال است و ما از پیش خود حق نداریم کاری را در نماز انجام بدهیم ، با اینکه سؤال کننده در آنزمان قریب به عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده ( و اگر حضرت چنین کاری را انجام داده بود معنی نداشت که از حکم آن سؤال شود چنانکه کسی از حکم رکوع و سجود و اینکه آیا جایز است در نماز یا نیست سؤال نمیکند ) و چه وجهی دارد که بین اهل تسنن اختلاف بوجود بیاید که دستها را بالای ناف باید گذاشت یا زیر ناف ، بنا بر این جای تردید نیست که اینکار بعد از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ابداع شده است یا در زمان خلیفه اول و یا در زمان خلیفه دوم و ابداع اینکار در زمان خلیفه دوم ظاهر تر است چنانکه در بعضی از اخبار آمده است که وقتی اسیران فارس را نزد خلیفه دوم آوردند ، آنها دستهای خود را روی هم و بر سینه های شان گذاشته بودند ، خلیفه علت این کار را جویا شد ، در جواب گفته شد که اینها برای تعظیم پادشاهان و امرای خود چنین میکنند ، پس اینکار را خلیفه نیکو شمرده و دستور داد که در برابر خداوند و در حال نماز مسلمانها نیز چنین کنند زیرا که خداوند اولی به تعظیم وتکریم میباشد » (17) . ضمنا در نقل استدلالهای علمای اهل سنت بر اصل گذاشتن دست بر دست درحال نماز ، دو دلیل گذشت که گفتار فوق را تأیید میکند و ثابت میسازد که اینکار در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبوده و بلکه از روی استحسان پیداشده است ، یکی اینکه گفته شده اینکار از جهت تعظیم و تکریم است و دیگر اینکه از جهت آنست که خون در سر انگشتان جمع نشده و موجب ناراحتی و مریضی نگردد ، و اگر اصل قضیه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد بود ، دیگر نیازی بدو استدلال فوق دیده نمیشد ، برای اینکه عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خود بالاترین مدرک برای اثبات حکم شرعی پس از قرآن کریم میباشد . اشکال و جواب ممکن است بعضی از برادران اهل سنت بر ما اشکال بگیرند و بگویند اختلاف واقع بین اهل تسنن در محل گذاشتن دستها و کیفیت و وقت آنست نه در اصل آن ، حتی مالک هم بنا بر قولی قائل بوضع دست بر دست میباشد ، و وقتی چیزی اصل آن ثابت شد دیگر درست نیست که بخاطر معلوم نبودن کیفیت و بعضی جزئیات دیگر ترک شود زیرا در صورت ترک شدن تمام اقسام آن یقین پیدا میشود که سنت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را ترک کرده ایم ، برخلاف وقتی به یکی از این کیفیات عمل شود که یقین به ترک سنت پیدا نخواهد شد بلکه احتمال در انجام آن و ترک آنست به این بیان که احتمال داده میشود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مثل من دستها را گذاشته باشد و احتمال داده میشود که با کیفیت دیگری گذاشته باشد ، ولی در هر صورت یقین به ترک سنت حاصل نمیشود بخلاف صورت باز گذاشتن دستها که یقین به ترک سنت حاصل میشود پس در هرصورت انجام این عمل بهر نحوی که باشد بهتر است . جوابی که از این اشکال داده میشود اینست که اولا : با آن همه اضطراب و تشویش که در احادیث و اقوال علمای اهل سنت دیده میشود ، اصل گذاشتن دست راست بر چپ امکان ندارد که ثابت شود بلکه در اثر این اضطراب و تشویش شک به صدور این عمل از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیدا میشود و پیداشدن شک مساوق است با علم به عدم صدور ، و چنانکه گفته شد امکان ندارد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کاری انجام داده باشد و هزاران نفر نیز دیده باشند و بعد از چند سال این همه اختلاف بوجود بیاید . ثانیا : اگر چیزی بطور مجمل و مبهم برای ما نقل شد ما ملزم به عمل به آن نیستیم زیرا چیزی از آن نمی فهمیم تا به آن عمل کنیم و وجوب عمل یا مستحب بودن و سنت بودن کاری پس از ثابت شدن و منجز شدن آنست . ثالثا : بر فرض ثبوت اصل آن بسبب روایات وارده در کتب اهل سنت روایاتی هم از طریق اهل بیت علیهم السلام نقل شده که این عمل را بدعت و حرام دانسته اند و در جوامع حدیثی شیعه موجود است و از نظر متن و سند هم اشکالی ندارد ، آنوقت بین این روایات و روایات موجوده درکتب اهل سنت که دال بر سنت بودن است ، تعارض بر قرار میشود و اگر هردو از هر جهت مساوی و متکافئ باشند تساقط میکنند و پس از سقوط روایات مثبت و نافی نوبت به تمسک به اصل عدم میرسد و حکم میشود که همچه چیزی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است . چنانکه اگر شک در سنت بودن بستن دستها پیدا شود ، باید طبق قاعده گفته شود که اصل عدم آنست ، زیرا که شک در سنت بودن بودن چیزی مساوی است با علم به عدم سنت بودن آن و گرنه مورد شک و تردید واقع نمیشد . روايات وارده از طريق اهل بيت (ع) محمد بن مسلم در روایت صحیح السند میگوید : از امام باقر یا صادق علیهما السلام در باره تکفیر (تکتیف) و گذاشتن یک دست بر دست دیگر سؤال کردم و گفتم : " الرجل يضع يده في الصلاة وحكى اليمنى على اليسرى " مرد دست راست خود را بر دست چپ در نماز میگذارد ؟ " فقال: ذلك التكفير لا تفعله " جواب فرمود : این کار تکفیر است ، آنرا انجام نده " (18) ، و علت نام گذاری این عمل به تکفیر در روایات اهل بیت علیهم السلام از جهت اخذ آن است از تكفير العلج للملك بمعنى وضع يده على صدره والتطأمن له " یعنی گذاشتن افراد سلاطین دست خود را بر سینه از جهت احترام سلطان . در صحیحه زراره از امام باقر علیه السلام نقل شده است که : " و عليك بالإقبال على صلاتك ـ إلى أن قال ـ ولا تكفر ، فإنما يفعل ذلك المجوس " و بر تو باد که در حال نماز توجه کامل داشته باشی بسوی خداوند متعال و از تکفیر (گذاشتن دست بر دست) اجتناب نمائی زیرا که اینکار عمل مجوس است " (19) . این روایت نیز بطور وضوح حکایت میکند از اینکه این عمل در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نبوده و بعد ها از افعال نماز بحساب آمده است و در واقع این روایت مؤیید فرمایش مرحوم آیت الله العظمی خوئی قدس سره است که در یکی دو صفحه قبل نقل شد . هم چنین مرحوم صدوق در خصال باسند از علی علیه السلام نقل میکند که : " لا يجمع المسلم يديه في صلاته وهو قائم بين يدي الله عزّ وجلّ يتشبه بأهل الكفر يعني المجوس " مسلمان در حالیکه در برابر خداوند ایستاده است ، دستهایش را بسته نمیکند زیرا که این تشبه به کفار است (یعنی مجوس) " (20) . این روایت نیز میرساند که این عمل در اصل نماز نبوده و بعدها (در زمان خلیفه دوم چنانکه گذشت) وارد نماز شده است . اشکال و جواب اما اشکال عبارت از اینست که ممکن است بعضی از برادران اهل سنت بگویند : شاید این روایات وارده از طریق اهل بیت علیهم السلام ساختگی باشند و به آنحضرات نسبت داده شده باشند ، و با این احتمال دیگر راهی برای استدلال به این روایات باقی نمیماند بلکه از اصل سقوط کرده و آنگاه روایات موجوده در منابع اهل سنت بدون معارض میشود و عمل به آنها بلا مانع بلکه لازم میگردد . و اما جواب از این اشکال ببسیار ساده و آسان است زیرا اولا : ما ناگزیر هستیم هر روایتی را در هر کتابی که باشد مورد مطالعه و دقت از نظر سند و متن قرار دهیم و هم چنین از معارض و مخصص و مقید آن فحص و جستجو نمائیم ، که دو علم رجال و درایه متضمن تحقیق از صحت سند و متن حدیث است و پس از ثابت شدن صدور روایت از معصوم علیه السلام دیگر راهی جز قبول و عمل به آن را نداریم . ثانیا : اگر به احتمال اینکه شاید ساختگی باشد ترتیب اثر بدهیم حتی بعد از آنکه در رابطه با سند و متن تحقیق صورت گرفته است دیگر هیچ روایتی در هیچ کتابی سندیت و حجیت نخواهد داشت و عین همین احتمال در رابطه با روایات موجوده در کتب روائی اهل سنت نیز داده خواهد شد ، علاوه بر اینکه این احتمال یک احتمال غیر عقلائی است و عقلاء به آن توجه نمیکنند . پس از نفی احتمال مذکور آنوقت روایات واقعه در کتب دو طرف باهم معارضه میکنند و بر فرض تساوی از جمیع جهات همه ساقط میشوند زیرا که مثلا برای هیچ کدام از دو طرف ترجیحی در بین نیست و بعد از تساقط ، رجوع میشود به اصل عدم و اینکه همچه چیزی در اسلام نبوده و توسط رسول خدا بعنوان یک قانون دینی بیان نشده است . در نتیجه حکم به اینکه سنت آنست که در نماز دست راست بر دست چپ گذاشته شود ، حکمی میشود بدون دلیل و چون عبادات با تمام اجزاء ، افعال و شرایط توقیفیه هستند و کسی حق ندارد که از پیش خود چیزی به آن بیفزاید یا کم کند ، بدون دلیل محکم و قابل قبول سنت نامیدن کاری بدعت و حرام خواهد بود . پس اگر کسی بعنوان عملی مستحب یا عملی که جزء نماز است بخواهد این کار انجام دهد ، عمل او تشریع و بدعت حساب شده و محکوم به حرمت است بلکه موجب باطل شدن نماز نیز خواهد شد . و من الله التوفيق ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (1) فتح العزیز فی شرح الوجیز ج 3 ص 271 . (2) المجموع فی شرح المهذب ج 3 ص 310 . (3) المجموع فی شرح المهذب ج 3 ص 310 و 312 . (4) المدونة الکبری ج 1 ص 74 . (5) بدایع الصنایع ج 1 ص 200 به بعد . (6) المغنی ج 1 ص 513 و 515 . (7) المحلی ج 4 ص 112 . (8) صحیح بخاری کتاب الاذان حدیث شماره 698 . (9) صحیح مسلم کتاب الصلاة حدیث شماره 608 . (10) سنن ترمذی کتاب الصلاة حدیث شماره 234 . (11) سنن نسائی کتاب الافتتاح حدیث شماره 879 . (12) سنن ابو داود کتاب الصلاة احادیث شماره 643 و 644 و 645 و 646 و 647 و 648 . (13) سنن ابن ماجه کتاب اقامة الصلاة و السنة فیها ، احادیث شماره 801 و 802 و 803 . (14) الموطأ کتاب النداء للصلاة احادیث شماره 339 و 340 . (15) سنن دارمی کتاب الصلاة حدیث شماره 1213 . (16) الجوهر النقی ج 2 ص 28 و 30 و 31 . (17) مستند العروة الوثقی ج 4 ص 444 . (18) وسایل الشیعه ج 7 حدیث 9295 التهذیب ج 2 ص 84 . (19) وسایل الشیعه ج 7 حدیث 9296 الکافی ج 3 ص 299 . (20) وسایل الشیعه ج 7 حدیث 9301 الخصال ص 632 . والحمد لله اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا و صلى الله على سيدنا محمد و اله الطيبين و صحبه المنتجبين